عاشقانه ها

این وبلاگ شامل مطالب ونوشته های یک عاشق که برای معشوق می نویسد و شاید این نوشته ها بتواند درس عبرت یا کم شدن غم یکی باشد.

عاشقانه ها

این وبلاگ شامل مطالب ونوشته های یک عاشق که برای معشوق می نویسد و شاید این نوشته ها بتواند درس عبرت یا کم شدن غم یکی باشد.

(تو رفتی بی من... اما من باز از تو می نویسم...)

دریاب مرا که دل کویریم هنوز در عطش بارانه... دریاب مرا که دل دریایی من بد جوری داره به مردابی شوم و پر از سکوت تبدیل میشه... دریاب مرا و باری دیگر با من سخن بگو ای تنها هم نفس آینه... دریاب مرا و مرا را رها کن از زندان بی تو بودن... به خدا هر جا که تو باشی واسم بهشته... برگرد پیشم تا چشمام دوباره هاله ای از نور بگیرن... برگرد و زندگی تاریکم را به سپیدی و روشنایی سوق بده... برگرد پیشم... نمیدانم با چه زبانی باهات صحبت کنم (تا پیام من دوستت دارم بهت برسه...) با زبان دل باهات حرف میزنم... زبانی که الفبای اولیه اش را از خود تو یاد گرفتم... تو به من عشق را آموختی ولی قصه عشق را در من ای استاد گرامی تمام نکردی... تو شبنمی بودی که بر روی دلم نشستی ولی خیلی زود سرازیر شدی... دلم می خواد همیشگی باشه قصه عشق تو و من ... دلم می خواد به همه بگم تنها تویی نیازم... من قلبم را به تو هدیه دادم وتو هم قلبتو هدیه دادی ولی من قبل از اینکه بخوام وارد قلبت بشم تو قلبتو پس گرفتی... و منو در حسرت داشتنش گذاشتی... ولی با همه نامهربونیات خوشحالم که افتخار اینو داشتم که برای لحظاتی بهم تقدیمش کنی... و من دل خوشم هنوز به گذشته ی پر شکوه...

نظرات 7 + ارسال نظر
یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 19:17 http://rue.blogsky.com

افسوس... آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم و بعد... برای آنچه از دست رفته آه میکشیم
.
.
.
سلام
اومدم آپ کنم دیدم آپ کردی گفتم اول یه سر به شما بزنم
تونستی به من سر بزن
غمهایت کوتاه سیاوش جان

بانوی ماه شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 20:08 http://banooyemah.blogsky.com

کاش میشد با نوشتن آروم شد اما من وقتی می نویسم بی قراز تر میشم

آوا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 20:34

سلام
اختیار دارید آقا. ما اگه کسی لینکمونم نذاره جزء دوستامونه. چه برسه به شما که دوست عزیز مایی..
لینکتون رو گذاشته بودم. منتها با اسم محبت بود. این بود که متوجه نشدید و از ما گلایه می کنید. بابا ما اونقدرام بی معرفت نیستیم که!
اسمش رو درست می کنم.
من دلم آینده ی پر شکوه می خواد! اما گویا این گناه!

سلام دوست من ببخشید خوب آدم از دوستش گله میکنه... این حرفی که میزنم باور کن از ته قلبمه من خوشحالم با دوستای خوبی مثل شما آشنا شده ام و در این محیط بی ریا به دور از هرگونه هیاهویی در اوج نبودنم بازم هستیم در ضمن از طرف من به داداشت تبریک بگو تولدش را من را هم داداشتون بدونید اگه قابل باشم... شاد باشی از دستم یک وقت ناراحت نشی... به قول یاسمین عزیز غم هایت کوتاه...

سولماز شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 22:16 http://berkeh.blogsky.com

سلام
مرسی که بهم سر زدی
با تبادل لینک موافقم اما
اما انگار تو از من عاشقتری گلم
به قول خودت
غمهایت کوتاه

سلام دوست عزیز مرسی از لطفتون من شما رو لینک گذاشتم...

محسن یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 00:03 http://www.foogle.blogfa.com

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش آر.......

شب قطبی یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:58 http://shabeghotbi.blogsky.com

مرسی که بهم سر زدی..خوشحالم میکنی بازم بیای

بانو یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:19 http://fsm.blogsky.com

سلام. من از وبلاگ فازمتر اومدم اینجا. پست قبلیتونو خوندم. عجیبه منم یه داستانی مشابه شما و اون خانومی که دوسشون داشتی دارم. و الان دارم کم کم به این نتیجه می رسم که باید برم دنبال زندگی خودم و اونو فراموش کنم. خیلی سخته. خیلی جالبتر اینه که شما طرف مقابلتونو همسفر نامیدید و... من هم واسه یکی دیگه همسفر هستم. یعنی اون همیشه این کلمه رو بکار می بره. می دونم دوسم داره. همه اینا رو می دونم ولی گاهی فکر می کنم نمی تونم باورش کنم. الان دو ساله که ما همینجوری بلاتکلیفیم. منم دیگه خسته شدم. دیگه بریدم. فقط بخاطر اونه که موندم. فقط بخاطر اون. چون می دونم اگه ولش کنم زندگیش نابود می شه. زندگی خودمم الان داغونه. غیر از اون به هیچ کس نمی تونم فکر کنم. ولی مجبورم با خودم کنار بیام و تن به ازدواجی بدم که اصلا بهش راضی نیستم. فقط امیدوارم که بتونم فراموشش کنم. منم همیشه همینو می گم که آدم فقط یه با می تونه عاشق بشه. فقط یه بار. نه بیشتر. همیشه دلم می خواست با عشق ازدواج کنم. از این ازدواجای سنتی که یکی دختر رو می دید و می رفت به یکی دیگه پیشنهادشو می داد خوشم نمیومد. خدا رو چه دیدی شاید مجبور شدم همینجوری ازدواج کنم.

سلام مرسی از اینکه دعوتم را قبول کردی از من به شما یک نصیحت البته کوچکتر از اونم که نصیحت کنم ولی به عنوان یک عاشق درد کشیده تازه در اول راه بی رحم عشق سعی کن تکلیف دلتو هر چی زودتر مشخص کنی با تمام وجود سعی کن بهش برسی یا برای همیشه فراموشش کن چون هر چی بگذره بیشتر به هم عادت می کنید و اون وقت دل کندن از هم مشکله و اگه بهم نرسید خدای نکرده میشی یکی مثل من... چون آینده مون خیلی بی رحم تر از الانمان هست... شاد باشی غم هایت کوتاه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد