عاشقانه ها

این وبلاگ شامل مطالب ونوشته های یک عاشق که برای معشوق می نویسد و شاید این نوشته ها بتواند درس عبرت یا کم شدن غم یکی باشد.

عاشقانه ها

این وبلاگ شامل مطالب ونوشته های یک عاشق که برای معشوق می نویسد و شاید این نوشته ها بتواند درس عبرت یا کم شدن غم یکی باشد.

هنوزم فانوس دریایی من تویی...

هر چی بیشتر نگاه میکنم می بینم آینده برام مثل سراب بوده. سرابی که خودم ساختمش و فقط خودم می دیدمش. هر چی بیشتر در دل سراب پیش می رفتم به جایی نمی رسیدم. تشنه لب بودم ولی بازم امید رسیدن به آب را داشتم. آرزوی محالی در سر داشتم که میان بهت و ناباوریم برآورده نشد... تصوری از آینده برام زیبا بود و تو همونم ازم گرفتی... الان فقط خاطری شیرین از تو در ذهنمه...در سکوت شب سیاه که ماه با همه قشنگیش و ستارگان در حال چشمک زدن بودن بر قله کوهی نشستم. درست در جایی نشستم که ماهها قبل تو و من در کنار هم بودیم. اون موقعها فکرنمی کردم سرنوشتم این جوری رقم بخوره. در این لحظه خاطرات با تو بودن مثل یک فیلم از پرده افکارم میگذرد. چه شب زیبایی بود زیر سایه مهتاب زل زده بودم تو چشمات...اون شب چشمات قشنگتر از همیشه بود انگار میدونستی میری... ای کاش نمی رفتی از پیشم... دلتنگیم و سکوت شب با هم در آمیخته شده... صدایی نیست جزء صدای تو که در گوشم زمزمه میکنه... میگه من دوستت دارم... من هم خواستم فریاد بکشم... دوستت دارم... تا انعکاس صدام بپیچه همه جا...ولی هر چی سعی کردم نتونستم فریادم در بغضم فرو رفت... به یاد تو اشک ریختم نه اشکی که از چشمام سرازیر بشه. تو دلم گریستم... فکر نکنم این جور گریه کردن را بلد باشی.(به دل نگیر) بهترینی هنوزم تو این دریا پر تلاطم که موجهای سهمگینی دارد و طوفانی هم به پااست. من با قایق عشقمون به سوی جزیره آرزوهای دست نیافتنیم میرم با این موجای سهمگین و طوفان ناامید از همه جا... یک لحظه از دور نوری می بینم... به طرف نور میرم تو را می بینم باورم نمیشه! ولی انگار خودتی... پس هنوزم تو رویاهام فانوس دریایی من تویی...

انتظار تو

باز روزی غمگین تو صفحه تقویم به چشم میاد. باز همون انتظار همیشگی. بازم درد فراقت.بازم بی خودی نفس کشیدن. بازم منتظر ترنمی از تو. بازم یک دل دیونه. بازم منم همون دیونه تو که به یادته. میدونم تو رو ندارم. میدونم غیر خدا کسی غم خوارم نیست. میدونم روزها و شبهای سختری در پیش است که باید تو این دو روز دنیا بی تو به سر کنم. میدونم این حال منو فقط سوخته دلان عاشق دانند... عشق چیه؟ عشق یعنی دیوانه وار تو را پرستیدن. من بنده ناچیزی هستم که محتاج طواف تو کعبه عشقم... بیا واسه یک بار هم شده نیم نگاهی به من کن. بیا دوباره که می خوام بغضمو تنها پیش تو بشکنم. بیا که می خوام با قطرات اشکام دریایی بسازم تو و من سوار قایق محبت بشیم و از همه این روزای سخت رد بشیم. بیا و بذار همه باور کنند هنوز عاشق و معشوق وجود داره فقط تو قصه ها دنبال ردپایی از عشق نگردن... دلم داره می ترکه از بی تو موندن... باوفا تو که می خواستی بری چرا منو با خودت نبردی!؟ خیلی خوش خیالم مگه نه؟ پس بذار با همین فکرا دلمو لحظاتی کوتاه شاد کنم... می خوام مثل یک پرنده در قفس با همه دلتنگی هاش خوش باشم که یک روز شاید روز رهاییم باشد. بال بگشایم اگه بال گشودن از یادم نرفته!؟ میدونم اگه تو به استقبالم بیایی هم پرواز یادم میاد هم بهتر از همیشه آشیانه عشقمان را میسازم... دیگه قدر تو رو بیشتر از همیشه میدونم...

سراپا اشک و آهم با که گویم:: غریب و بی پناهم با که گویم::

بازم تو را می جویم

در دل این کویر ترک خورده که با پاکیش بیعت کردی در پس اون نگاه زیبا که من را تا عرش الهی می برد. در کفر این که خدای منی تو. در سکوت لحظه های تنهایی بازم تو را می جویم... نمی گم تو بی وفایی نمی گم من خوبترینم. فقط میگم چرا من؟ آخه من تاوان کدوم گناه نکرده را پس میدم. (به قول خودت: آیا سزاوار بودن به بی گناه بودنه...) تو مگه نمی گفتی من همه کس تو هستم مگه نمی گفتی زندگی بی من معنا نداره! نمی خوام ازت گله کنم دلم نمیاد تو رو محکوم به بی وفایی کنم. فقط می خوام سفره این دل ترک خورده ام را پیش تو پهن کنم. شادی لحظه ها مال تو... غم و غصه هات مال من... با اینکه فکر نکنم حالا غصه ای داشته باشی(خوب ببخش منو اینجا خیلی بی پرده حرف زدم به من حق بده ازت گلایه کنم شکایتو ازم نگیر...) من که میدونم دستام به دستای گرمت نمی رسه پس بذار هر چی دلم می خواد بهت بگم... بذار مثل اون وقتا باهات صادق باشم... هنوزم اسیرتم... به قول شاعر:

:: ترا می خواهم و دانم که هرگز:: به کام دل در آغوشت نگیرم::

:: تویی آن آسمان صاف و روشن::من این کنج قفس مرغی اسیرم::