سلام الهه من. دلم برات تنگ شده یعنی خیلی خیلی تنگ شده دیگه دوست ندارم به صفحات برگشتی تقویم باز گردم. و آمار روزهایی که ندیدمت داره از دستم خارج میشه.خوب سرنوشت من لابد این جوریه. تو هم به نظرم هر چی بیشتر میگذره بیشتر فراموشم میکنی می ترسم از این بی خبری و سکوت... می ترسم از آینده ای نا مشخص... خوب چی بگم؟ یادم اومد که چی می خواستم بگم. می دونی چیه: دوستت دارم. یک زمانی بود دلم خوش می کردم به دیدنت هر روزت و به همونشم راضی نبودم. و از دور نظاره گر قدمهایت بودم و تک تک قدمهایت را می شمردم. خوب من فدایت بشم. ولی الان چی؟ الان ماهها پی هم می گذرند هیچ. و من دیگه به این شرایط عادت کرده ام. یادته روزهایی بود که اگه صداتو نمی شنیدم. دیونه میشدم. افسوس روزها پی هم می گذرند صدایت را هم نمی شنوم. هدفم از یادآوری این حرفا گلایه کردن از تو نبود. میدونم تو هم تقصیری نداری...خودت بیشتر تو انتظاری... تو همش منتظر بودی من یک روز از افق های دور دست بیام و تو رو با خودم ببرم. ولی من همسفر خوبی نتونستم باشم یکی زودتر ازمن به ایستگاه قلبت رسید ومنو در انتظار گذاشت. تو رو واسه همیشه برد. همیشه صحبت از روزهای سخت بود الان با تمام وجودم این روزها را حس میکنم. دلم دیگه عادت کرده به بی تو بودن... جزء یادت و افسوس و گریه ناله و آه کشیدن کاری ندارم تو این دنیا... خوب از همون نگاه اول دل به چشمای تو بستم... تا ابدم چشمات همراه منه... تو نفسم بودی. و فکر میکردم تو هدیه خداوند تنها به منی... یک روز میاد که می فهمی دیونه ات با همه بی وفایها هنوزم چشم به راه قدماته...
به قول اون شاعر که تو هم عاشق سروده هاش بودی:
روزها رفتند ومن دیگر:: خود نمی دانم کدامینم::
آن من سر سخت مغرورم:: یا من مغلوب دیرینم::
سلام
متنه زیبایی بود اما حیف که دیگه الهه خانم نیست که بخونش.
به امیده وصالت..
مرسی دوست عزیز که به محفل عاشقانه ام سر زدی موفق باشی
سلام
متن شما خیلی رومانتیک و قشنگ بود
اشکم رو در آورد
موفق باشی
سلام
مرسی دوست عزیز شما همیشه شاد باشید مرسی از اینکه به محفل عاشقانه مون سر زدی
سلام
محیط قشنگی درست کردی
یاد کتاب وسوسه می افتم
جای دیار ساحران
شاد باشی
و راستی
ممنون که لینکمو گذاشتی
جبران می کنم