عاشقانه ها

این وبلاگ شامل مطالب ونوشته های یک عاشق که برای معشوق می نویسد و شاید این نوشته ها بتواند درس عبرت یا کم شدن غم یکی باشد.

عاشقانه ها

این وبلاگ شامل مطالب ونوشته های یک عاشق که برای معشوق می نویسد و شاید این نوشته ها بتواند درس عبرت یا کم شدن غم یکی باشد.

هنوزم عشق منی...

سلام عشق پاک من... خسته که نشدی از من... خواستم یک مدتی آزادت بذارم... خواستم یک مدت بهت فکر نکنم که شاید از یادم بری... خواستم با تو و خاطراتت واسه همیشه خداحافظی کنم... ولی غافل از اینکه خاطرات بی تو بدون پر رنگتر از روزهای با تو بودنه... تو رفتی من بیشتر به بودنت پی بردم. تو رفتی من تنهایی رو بیشتر از همیشه لمس کردم یعنی دیریست که دارم به این تنهایی عادت میکنم... دلم می خواست بازم بهم نگاه میکردی می گفتی می میرم برات... منم می گفتم: خدا نکنه من بمیرم برات... همیشه چشم به مسیرهمیشگیت می دوزم همش خاطرات اون روزا جلو چشممه هنوز باور نکردم تو رفتی... فکر میکنم داری مثل اون وقتا بهم نگاه میکنی تا من سرمو بالا میکنم و میخوام زل بزنم تو چشمات... سرت را پایین می اندازی و یک شرم خاصی در چشمات حلقه میزنه... همین شرم خاص چشمات بود که منو این جوری اسیر تو کرد... (اسیر تو بودن هم عالمی داره...) همش منتظرم الهه ام پیداش بشه و بگه من هنوز مال توام دیونه... و بگه کابوس شومت دیگه تموم شد... یادمه روزایی بود که قدماتو کوتاه تر از همیشه بر می داشتی تا دیرت به مقصدت برسی و من بیشتر ببینمت... یادته بهت می گفتم: وقتی منو می بینی بهم نگاه نمیکنی و تو بهت بر می خورد وبهم می گفتی مطمئن باش من خودمو از نگاه به تو بی نصیب نمیزارم... میگفتی: همین بودنت واسم امنیته... یادمه روزایی که موقعیت پیش نمی اومد ببینمت همش نگرانت بودم و وقتی باهام تماس می گرفتی اولین حرفی که روی لبام جاری میشد این بود: کسی که مزاحمت نشده؟ تو هم می گفتی مگه مردم بیکارن مزاحم من بشن... ولی آره الهه ی من مردم بیکار بودن که تو رو واسه همیشه ازم گرفتن... چشم نداشتن ما رو با هم ببینن نزاشتن با همون دنیا کوچیک و ساختگی خودمون دل خوش باشیم...(آه خدا جونم...)

می روم خسته و افسرده و زار:: سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می روم از شهر شما:: دل شوریده و دیوانه ی خویش

 

نظرات 4 + ارسال نظر
یاسمین دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:59 http://rue.blogsky.com

تا تو رفتی همه گفتند
از دل برود هر آنکه از دیده برفت
وبه ناباوری و غصه من خندیدن
آه ای رفته سفرکه دگر باز نخواهی برگشت
کاش می آمدی و می دیدی
که در این عرصه دنیای بزرگ
چه غم آلوده جدایی هایی ست
و بدانی که....
از دل نرود هر انکه از دیده برفت
.
.
.
غم هایت کوتاه

سلام مرسی از اینکه به محفل عاشقانه ها سر میزنی و با نظراتت باعث دل گرمیم میشی... شاد باشی...

اردشیر دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:53 http://ardeshiri.blogfa.com

سلام !
خوشا به حال شما که عاشقی رو هم تجربه کردید ! و نیز خوشا به حال شما که معشوقی هست که عاشقش باشید ..!
روزه به عبارتی دگرگون شدن در زیرآفتاب گرم و سوزان نفس و تحمل ضربات بى امانش،
خدا کند از محرومان نباشیم !

سلام
مرسی از نظرتون من با این تنهایی بیشتر به خدا نزدیک شدم و امیدوارم که بتوانم در این ماه پر فیض جزء نیکان باشم التماس دعا...

[ بدون نام ] دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 17:19 http://asare-shamloo.blogsky.com/

دوست غزیز خوشحالم کردی که برگشتی ...



صدای گامهای سکوت را می شنوم
خلوتها از با همی سگها به دروغ و درندگی بهترند
سکوت گریه کرد دیشب
سکوت به خانه ام آمد
سکوت سرزنشم داد
و سکوت ساکت ماند سرانجام
چشمانم را اشک پر کرده است

سلام مرسی از اینکه دوباره بهم سر زدی خوشحال شدم
.
.
.
.
شاد باشی...

فاطمه دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 19:40

سلام ممنون از حرفای زیباتون و اجازه ای که به من دادین
امروز کمتر وقت داشتم بیام
ولی باور کنید زبیایی نوشته های شما یه حس عجیبی بهم میده
بازم ممنون و خدانگهدار

سلام
مرسی از لطفتون...
هر چه گویم سخن دل است... این دل پریشون این دل بی سر و سامون...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد