عاشقانه ها

این وبلاگ شامل مطالب ونوشته های یک عاشق که برای معشوق می نویسد و شاید این نوشته ها بتواند درس عبرت یا کم شدن غم یکی باشد.

عاشقانه ها

این وبلاگ شامل مطالب ونوشته های یک عاشق که برای معشوق می نویسد و شاید این نوشته ها بتواند درس عبرت یا کم شدن غم یکی باشد.

بازم تو را می جویم

در دل این کویر ترک خورده که با پاکیش بیعت کردی در پس اون نگاه زیبا که من را تا عرش الهی می برد. در کفر این که خدای منی تو. در سکوت لحظه های تنهایی بازم تو را می جویم... نمی گم تو بی وفایی نمی گم من خوبترینم. فقط میگم چرا من؟ آخه من تاوان کدوم گناه نکرده را پس میدم. (به قول خودت: آیا سزاوار بودن به بی گناه بودنه...) تو مگه نمی گفتی من همه کس تو هستم مگه نمی گفتی زندگی بی من معنا نداره! نمی خوام ازت گله کنم دلم نمیاد تو رو محکوم به بی وفایی کنم. فقط می خوام سفره این دل ترک خورده ام را پیش تو پهن کنم. شادی لحظه ها مال تو... غم و غصه هات مال من... با اینکه فکر نکنم حالا غصه ای داشته باشی(خوب ببخش منو اینجا خیلی بی پرده حرف زدم به من حق بده ازت گلایه کنم شکایتو ازم نگیر...) من که میدونم دستام به دستای گرمت نمی رسه پس بذار هر چی دلم می خواد بهت بگم... بذار مثل اون وقتا باهات صادق باشم... هنوزم اسیرتم... به قول شاعر:

:: ترا می خواهم و دانم که هرگز:: به کام دل در آغوشت نگیرم::

:: تویی آن آسمان صاف و روشن::من این کنج قفس مرغی اسیرم::

 

دیدن دوباره تو

سلام...  هر روز دعا میکردم ببینمت امروز دعاهام مستجاب شد... بالاخره دیدمت باورت نمیشه خودم هم شوکه شدم... یک لحظه از دور دیدمت شهامت اینکه دوباره سرم را برگردانم و مطمئن بشم خودت هستی را هم نداشتم. (به قول خودت: زیارتا قبول) قبلا فکر میکردم اگه ببینمت دیدارم تلخه؟... ولی نه دیدنت بهم روح تازه ای بخشید... من دیگه باور کردم رفتنت را... فکر نکنم تو منو دیده باشی... چه فرقی میکنه اگه دیده باشی... دیدن من که دردی را برات دوا نمیکنه... ولی دیدن تو بهم امید تازه ای داد... میدونم واسه تو من اون عاشق قدیمی نیستم... خلاصه اگه تو رویا هم تو رو دیده باشم رویا قشنگی بود... نه!؟ من اشتباه نمیکنم اون چشمایی که من دیدم چشمای زیبای خودت بود... همون چشمایی که بهشون اعتماد کردم تا ابد... همون چشمایی که یک عمر منو به انتظار گذاشت... درسته نگات تو چشمای یکی دیگه می افته... ولی بازم میدونم فاتح قلبت منم... من می میرم برات... دورا دور شنیده بودم رفتی ماه عسل( الانم که دیدمت فکر کنم برگشتی) بی من بهت خوش گذشت؟ امیدوارم بهت خوش گذشته باشه... چون دیگه منی تو زندگیت نیست... من میدونم همه چی بین من وتو تموم شده... میدونی چند روز از دلتنگیم میگذره... فکر نکنم بدونی...؟امروز بعد چهل وهشت روز دیدمت با اینکه مطمئن نیستم خودت بودی ولی خوشحالم که با رویا تو شادم... آخه دیونه تو نمیدونی من چقدر دوستت دارم... من قانعم به همین یک نگاه... وای خدا جونم امشب چه شب زیبایست... تنهایی واسه خودم جشن میگیرم یک جشن کوچولو... امشب بغض شکسته ام را میشکنم... امشب فقط شادی به خاطر تو... امشب اشک شوق می ریزم آخه تو رو سالم و در سلامت کامل دیدم و همین واسه دیونه ات یک دنیاست... دیگه یک خرده از بی خبریم کم شد... آخه من امروز دیدمش خدایا متشکرم ازت... هنوزم مثل قدیما نگات جذاب بود... درسته بهت نرسیدم ولی امشب بعد این همه مدت بهترین شبمه... امشب دیونه تر شدم... امشب پایانی نداره تا سپیده صبح به عشقت بیدارم ولی با این شعر شاعر به نوشتنم پایان میدم:

::دیدمت وای چه دیداری وای:: این چه دیدار دل آزاری بود::

::بی گمان برده ای از یاد آن عهد:: که مرا با تو سر و کاری بود::

 

آرزوی دیدن دوباره تو

سلام باز رشته کلام را به دست می گیرم و از تو می نویسم. دلم می خواد برای یک بار هم شده ببینمت ولی افسوس که دیگه نیستی... میدونم از این شهر رفتی چون الهه من دیگه این قدر هم بی وفا نیست که بی خبر از روزگارم باشه... عزیز رفته من تو از باغ با من بودن گذشتی و به باغچه دیگری بسنده کردی حالا بماند که گذشتن از من ساده بوده؟! یا یک مسئله چند مجهولی غیر قابل حل بوده!؟ اینجا که دارم از تو می نویسم نمی خوام خودمو بیگناه و تو رو مقصر بدونم. میدونی همش تقصیر منه که سر زده وارد قلبت شدم و به این پی نبردم:( دل سپردن آسونه ولی دل بریدن سخت...؟!؟) به این پی نبردم:عشق و احساس باید در همون نطفه خفه بشه. به این پی نبردم: به تو رسیدن جزء آرزوهای دست نیافتنیه. به این پی نبردم: تو مسافر لحظه هایی و همیشه پیشم نمی مونی... مه غلیظی زندگیم را فرا گرفته در پس این مه به دنبال جای پایی از تو هستم... میدونم یک بار از قلبم گذر کردی ولی جای پات هنوز رو قلبم مونده... من جای پایت را بر دیدگانم بر دیده منت گذاشتم که همیشه تا چشمانم را می گشایم تصویری از تو در ذهنم نقش ببنده...بازم دلتنگی و شوق دیداری با تو در ذهنمه... تو رفتی بی من... میدونم دیگه حوصله منو نداری... دیگه حرفام واست تکراریه... با جمله قشنگ یکی از دوستان امروز را با ناکامی به پایان میبرم: (غنچه من که الان واسه خودت گل زیبایی شدی باغچه نو مبارک...)