عاشقانه ها

این وبلاگ شامل مطالب ونوشته های یک عاشق که برای معشوق می نویسد و شاید این نوشته ها بتواند درس عبرت یا کم شدن غم یکی باشد.

عاشقانه ها

این وبلاگ شامل مطالب ونوشته های یک عاشق که برای معشوق می نویسد و شاید این نوشته ها بتواند درس عبرت یا کم شدن غم یکی باشد.

منم اون عاشق دیروز... غریبه امروز...

اول هر چی سلام دلم. تو فکرم در یادم در رویاهام در آرزوهای محالم هنوز نقش اولی میدونم حرفام واست تکراری شده ولی من دارم جون میدم تا با نگاه کبریایی تو... با ترنمت تولدی دوباره بیابم... افسوس که هنوز دل خوشم به رویا دست نیافتنی... باران با تو بودن هیچ وقت بند نمیاد... پس به بارش ادامه بده و منو خیس کن از نم نم اشکات... و کویر ترک خورده دلم را سیراب کن از دلتنگیهات...(اشکالی نداره تو آزادی... دیگه نیستم که بهت دلداری بدم که گریه نکنی... می تونی تا جایی که دوست داری شبنم از چشمات سرازیر بکنی... چون خاطرات گذشته مون واقعا ارزش اشک ریختن را دارد...) میدونم تو هم مثل من زیاد مقصر نیستی... سرنوشت تو و من باید همین جوری رقم می خورد... من تو رو تنها واسه خودم می خواستم ولی نمی دونستم تو رو خواستن خیلی واسم زیاده... من تا آخر عمرم عاشقتم... ولی می ترسم تو رویاهام بهت نرسم... منم اون عاشق دیروز... غریبه امروز... تو هم دلت تنگ شده برام؟ مگه قرارمون بهم رسیدن نبود؟ پس چرا تسلیم سرنوشت شدی...! من که توقع زیادی ازت نداشتم... به خدا من قدر تو رو ندونستم... من و تو قمار با هم بودن را باختیم... و این شکست تا مادامی که هستیم همراهمان است... دل خوش به گذشته پر شکوه... ناامید از فردایی روشن... تو هم تنهایی مثل خودم... ای کاش می تونستیم مثل اون وقتا سنگ صبور هم باشیم... ای کاش برای یک لحظه هم شده می دیدمت... ای کاش همیشه همسفرم می موندی... و ای کاش های دلم فراوانه... مجالی هم برای گفتن نیست... و ای کاش این دم آخر جون می سپردم... به قول اون شاعر که تو هم عاشق سروده هاش بودی:آن کسی را که تو می جویی:: کی خیال تو بسر دارد::

بس کن این ناله و زاری را:: بس کن او یار دگر دارد::

الهه ی نازم...

..../6/26

الهه ی من سلام. امروز بعد شصد روز چشم انتظاری یادی از من عاشق دیروزت کردی... میدونستم یک روز میاد که دلت برام تنگ میشه... مثل اون وقتا بین خواب و بیداری با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدم انتظار هر کس را پشت خط داشتم جزء تو...! چون فکر میکردم دیگه بی خیالم شدی... اولش نشناختمت نمیدونم شایدم بهت کردم...؟ فکر کردم این دفعه هم غرق در رویا با تو بودن هستم... چشمانم را بستم و سکوت کردم تا این رویای شیرین پایان نیابه... تو عالم خودم بودم که با صدای ناز تو به خودم اومدم که گفتی: این قدر زود فراموشم کردی...( گفتم: شما!؟) بهت بر خورد نمی دونستم چی بگم این صدای بغض آلود صدای الهه ی من بود...! باورم نمیشد هنوز فکر میکردم دارم خواب می بینم... بین شادی و غم نمی دونستم کدوم یکی رو انتخاب کنم؟ شادی واسه این که هنوز دوستم داشتی و از یادت نرفته بودم... غم واسه این که داغ دلمو با ترنمت تازه تر از همیشه کردی...( باور کن این غم می ارزید...) خوب بگذریم بعد یک خرده گلایه از جانب جفتمون تا حدودی سبک شدم و یاد روزهای شیرین گذشته افتادم... ولی افسوس که تو متعلق به یکی دیگه بودی... و من خواستم تو باور کنی رفتن را... بهت گفتم: به همسفر جدیدت عادت کن و منو فراموش کن...( بازم بهت بر خورد البته این دفعه بیشتر...) تو گفتی: نمی تونم این دوریت را تحمل کنم... منم گفتم: به خاطر من تحمل کن... خلاصه از حال و احوالت برام گفتی... یک لحظه دلم واسه جفتمون سوخت...( تو همیشه تو هر کاری از من جلوتر بودی این دفعه هم در عذاب بی هم موندنی...) من فدات شم غصه نخور... من و تو باختیم به سرنوشت شوم... بیشتر از این خودت فنا نکن... من هیچی بهت نگفتم با اینکه حرفای زیادی برای گفتن داشتم... تو هم مثل من پرنده ای اسیر هستی یا مرگ در قفس... یا دوباره پر گشودن به سوی آرزوهای محال... بر خلاف حرفایی که می خواستم بهت بگم این دفعه من با صدایی بغض آلود گفتم: تو رو خدا فراموشم کن خدا به همرات الهه ی انتظار... ( هیچکی هم نمی تونه جای تو رو بگیره... تو کل فضای قلبم را اشغال کردی... دیگه جایی واسه کسی نیست تو قلبم... جای تو همیشه در قلبم محفوظه...)

گذشته ی پر شکوه...

23/6/85

سلام الهه ی  فراموش شده من( البته به قول خودت) چند روز پیشا پیغام برام فرستاده بودی گویا میخواستی جویای حال من بشی چه عجب! بعد این همه روز یادی از من کردی...! اگه خودت مثل اون وقتا پیش قدم میشدی صفاش بیشتر بود مگه نه...؟ حالا بگذریم میدونم توقع زیادیه...! مهم اینه هنوز به یادمی... منم دیونتم... ولی دیگه بسه تو رویاها معلق بودن واسه تو... باور کن واسه همیشه از پیشم رفتی... دیگه صفحات تقویم را از خاطرات بی من بودن پر نکن...بذار به همون گذشته ی پر شکوه دل خوش باشیم... مثل همیشه دلتنگم به جون خودت الان بیشتر...چون میدونم هنوزم دوستم داری... دوست داشتنت واسه منی که دیگه ندارمت یک دنیاست... اگه می بینی میگم: فراموشم کن! واسه اینه که نمی خوام بیشتر از این قربونی این عشق نافرجام بشی... می خوام باهات یک کم خلوت کنم و از حال واحوالم بیشتر برات بگم آخه تو نمی دونی دیونت چشم انتظارته هنوز... سخته دوستت داشته باشم ولی بخوام پیش خودت دوست داشتنم را انکار کنم و فقط به جمله فراموشم کن بسنده کنم... (آه خدا جونم...) میدونی من وقتی تو رو دیدم تولدی دوباره یافتم من چشمانم را باز کردم و فقط تو رو دیدم ولی تو همسفر لحظاتی از زندگیم شدی و بقیه عمر فانیم فقط با یادت سپری میشه... من چشمانم را روی همه زیبایهای دنیا بستم و فقط تصویری از تو در ذهنمه... من هنوزم چشم انتظارتم چون تو بی خبر بدون خداحافظی رفتی پس باید با رویا این که تو یک روز بر میگردی زندگی کنم... من منتظرتم هر چی زودتر برگرد تا چشمانم را واسه همیشه نبستم...